دسته بندی: <-PostCategory-> | تاريخ: سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,
| ساعت: 6:7 | نویسنده: بچه ها
پيادهاز كنارت گذشتم، گفتي:" قيمتت چنده خوشگله؟" سوارهاز كنارت گذشتم، گفتي:" برو پشت ماشين لباسشويي بنشين!" در صف نان، نوبتم راگرفتي چون صدايت بلندتر بود در صففروشگاه نوبتم را گرفتي چون قدت بلندتر بود زيرباران منتظر تاكسي بودم، مرا هل دادي و خودت سوار شدي در تاكسيخودت را به خواب زدي تا سر هر پيچ وزنت را بيندازي روي من دراتوبوس خودت را به خواب زدي تا مجبور نشوي جايت را به من تعارف كني در سينمانيكي كريمي موقع زايمان فرياد كشيد و تو پشت سر من بلندگفتي:"زهرمار!" درخيابان دعوايت شد و تمام ناسزاهايت، فحش خواهر و مادر بود در پارك، به خاطرحضورتو نتوانستم پاهايم را دراز كنم نتوانستم به استاديوم بيايم، چون تو شعارهاي آب نكشيده ميدادي منبايد پوشيده باشم تا تو دينت را حفظ كني مراارشاد مي كنند تا تو ارشاد شوي! تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقتاست منازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده ام عاشق كه شدي مرا به زنجير انحصارطلبيكشيدي عاشقكه شدم گفتي مادرت بايد مرا بپسندد من بايد لباس هايت را بشويم و اطو بزنم تا بهتو بگويند خوش تيپ منبايد غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگويند آقاي دكتر، آقاي پدر و ... وقتيگفتم پوشك بچه را عوض كن، گفتي بچه مال مادر است وقتيخواستي طلاقم بدهي، گفتي بچه مال پدر است اگرمردي هست به من نشان بده.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ღஜღدخترا نهღஜღ و آدرس
a3t.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.